* به یه نفر میگن تو شهرتون آثار باستانی دارین؟ میگه نه ولی دارن میسازن. * یه روز یه نفر میره توجنگل می بینه روباهه خوابه میگه خوب شد خواب بود وگرنه گولم میزد. * یارو پتروس فداکار و با دهقان فداکار قاطی می کنه می ره انگشتشو می کنه تو چشم راننده قطار. * یک بار یک یه نفر زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه آقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله. میگه خوش به حالتون ما نداریم. * هواپیما داشت سقوط می کرد، همه داشتند جیغ می زدند به جز یکی ! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟! میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه !!! * به یارو میگن یه جمله بگو که توش چای باشه … میگه قوری !!! * یه نفر توی اتوبوس پر جمعیت پیله کرده بود به راننده و در گوش راننده حرف می زد. راننده مرتب بهش می گفت : برو بشین سر جات. آخرش مسافرها به راننده میگن : آقای راننده به حرفش گوش کن شاید کاری داره. راننده میگه : نه اومده به من میگه : چپ کن یه کم بخندیم !!!
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|